زنی در مه

ساخت وبلاگ
شاید دیگه وقتش رسیده که هرکسی کارای خودش رو بکنه هرکسی مسولیت خودشو گردن بگیره.شاید باید یاد بگیریم که به موقع حرفامونو بزنیم به موقع رفتار درست انجام بدیم.به هرحال عبور از این مرحله خیلی سخته.خیلی سخته.اگر خوب نگاه کنیم مه رو در همه جی زندگی هامون می بینیم اینکه سیما تو مه. نمونه کوچکی از بقیه است. سیما با خودش بی رو دروایسی و میدونه تو مه بودن یعنی چی. یعنی بار بقیه رو. بکشی یعنی نابجا از خودت بگذری و خودت رو نبینی....بعد محکوم بشی به این که خوب مگه ما گفتیم انجام میدادی...خلاصه که حال این روزای سیما حال سختی کهکه باید از این مرحله هم بگذره.با خودمون مهربون باشیم تا بعدا افسوس نخوریم. زنی در مه...
ما را در سایت زنی در مه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zanidarmeho بازدید : 159 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 9:43

انگار تو اینمدت درسم خوب پس ندادمانگار حواسم خیلی به خودم نبودهانگار خودمو خیلی فراموش کرده بودم که خدا دایم به من تلنگر میزنه و خدای زیر زمین همش منو میکشه پایین تا یادم بیاره که هی سیما خودتو چرانمی بینی .هی سیما چرا کوری؟ هی سیما کجایی؟ جالبه که فسقل هم که الان خانمی شده به خودش اجازه میده رو سر سیما سوار شه و زحمات  و بدبختی ها و مشقتهاشو نادیده بگیره.واین اینجاست که سیما درونم بیدار میشه و خسته اما محکم پاهاشو میکوبه زمین و میگه راه درست میرم. حتی اگه بمیرم. باید سیما پوست اندازی کنه و این پوست مرده سخت چسبیده به تن سیما.اما می کنمش و دوباره پوست تازه میاد رو تنم. من میدونم دوباره بلند میشم و با حال خوب به زندگی جدید ادامه میدم.برای تولدی دوباره باید مرد و دوباره متولد شد.من این مرگ به جون میخرم.سیما ............با خودم مهربانتر میشم. زنی در مه...
ما را در سایت زنی در مه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zanidarmeho بازدید : 151 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 9:43

روزها خاکستری شدن رنگ ندارن هرچی با خودم کلنجارمیرم لبخندام رنگ ندارن انگار همه چی رنگ باخته ومن همچنان درتلاشم که بایستم انگار اینم یه مرحله جدید اززندگی که باید خود جدیدی رو از خودم بشناسم.خودی که‌ خیلی وقته یادم رفته بودش .سیمای درونم.که حواسم بهش نبوده .اونم جذاببتای خودش رو داره.حال درونم خیلی چهارفصل شده یه هو بارون بهاری میاد یه هو سردمیشه ویخ میزنه بعد بی هوا تابستون میشه وگرما خفم میکنه.این یعنی سیمای درونم مثل یه  موجود سرکش و وحشی ازخواب بیدار شده و هی داره خودش به پوسته میکوبه تا باایسته.با سیمای درونتون مهربون باشید قبل از اینکه خودش بیدار بشه خودتون بیدارش کنید وباهاش دوست تر بشید.خدایا میدونی بیشتر ازهمیشه بهت احتیاج دارم.خدایا آغوشت رو از من دریغ نکن.سخت محتاجم بهت.مهربونم .مرادریاب زنی در مه...
ما را در سایت زنی در مه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zanidarmeho بازدید : 146 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 9:43